دانلود پی دی اف کتاب زیبا محمد حجازی PDF

در این میان، شیخ حسین با دختری به نام مریم، دختر محرّر دیوان، ازدواج می‌کند. مریم که نماینده‌ای از سنت و ارزش‌های خانوادگی است، در مقابل زیبا قرار می‌گیرد که نماد زندگی مدرن است. در همین حال، زیبا نیز عاشق مردی به نام پرویز، کارمند وزارت داخله، می‌شود که این عشق، داستانی موازی را در کنار تحولات زندگی حسین شکل می‌دهد. این روایت به بررسی دقیق تغییرات شخصیتی و تحولات درونی شیخ حسین می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه عشق و وسوسه‌های دنیوی می‌توانند مسیر زندگی یک فرد را به کلی تغییر دهند. این داستان، به طور ماهرانه‌ای، تقابل میان آرمان‌های دینی و وسوسه‌های دنیوی را به تصویر می‌کشد و به خواننده فرصت می‌دهد تا درباره تأثیرات عمیق روابط انسانی و تغییرات اجتماعی در یک دوره حساس تاریخی تأمل کند. این کتاب نه تنها یک روایت داستانی، بلکه آینه‌ای است که تحولات فرهنگی و فکری جامعه را در مواجهه با دنیای مدرن منعکس می‌کند.

من هنوز در آن گوشه بودم که ابوالقاسم خان وارد شد و به بالا رفت و فریادش بلند شد. وقتی خوب مطمئن شدم که با میرزا گلاویز شده، وارد اتاق شدم. آن‌ها در حال زد و خورد بودند و هزار ناسزا به یکدیگر می‌گفتند. میرزا که به مراتب از ابوالقاسم خان ضعیف‌تر بود، با فریادی استغاثه‌آمیز فریاد می‌کرد: «قیاس، قیاس‌الدوله، به جان مهرانگیز مرا نجات بده، این مرد مرا کشت.» میرزا از فرط ضربات از حال رفته بود. مشت و لگد می‌خورد و دیگر صدایش در نمی‌آمد. ناگهان جیغی کشید و روی زمین افتاد. زن و بچه‌اش شیون‌کنان از اندرون بیرون آمدند. در آن لحظه، دیدم که در میان دو کوه بلند و در دره‌ای تنگ گیر افتاده‌ام. در ته دره رودی پرآشوب و سرگشته هزاران پیچ و خم می‌خورد و با شتاب تمام خود را به سنگ‌ها می‌کوبید و نعره‌زنان می‌گریخت؛ گویی اژدهای عظیمی بود که از تنگنا گریخته، اما هنوز دمش در بند بود. برگ درختان پیوسته در تلاطم بودند و می‌کوشیدند که خود را از بندها رها کنند. سکوت موحشی که مقدمهٔ جنایات فجیع و حوادث سهمناک است، جهان را فراگرفته بود. دیوارهای کوه به نظرم تلی از استخوان دیوان می‌آمد.

«زیبا» عنوان رمانی است نوشته محمد حجازی که در سال ۱۳۱۲ شمسی منتشر شد و یکی از آثار برجسته ادبیات داستانی ایران در دوره پهلوی اول به شمار می‌رود. این کتاب نه تنها یک روایت عاشقانه، بلکه داستانی است در نقد فساد اداری و بررسی تحولات اجتماعی آن زمان. رمان، زندگی طلبه‌ای جوان به نام حسین را روایت می‌کند که برای ادامه تحصیل به تهران می‌آید و در این شهر با زنی به نام زیبا آشنا می‌شود. این آشنایی، مسیر زندگی او را به کلی تغییر می‌دهد. حسین که پیش از این به دنبال زهد و تقوا بود، به تدریج شیفته دنیای زمینی، اشرافیت و قدرت می‌شود و در نهایت لباس روحانیت را کنار گذاشته و کارمند دولت می‌شود. این داستان به شکلی ماهرانه، تقابل میان سنت و مدرنیته، معنویت و مادی‌گرایی را در یک جامعه در حال گذار به تصویر می‌کشد. حجازی با قلمی شیوا، تحولات درونی شخصیت‌ها را به دقت بررسی می‌کند و به خواننده فرصت می‌دهد تا درباره تأثیر روابط انسانی و تغییرات اجتماعی تأمل کند.